۲۹ دلو ۱۴۰۱( ۱۸ فبروری ۲۰۲۳)
نویسینده: ملک ستیز، پژوهشگر علوم سیاسی و روابط بینالملل
منتظر میبودیم تا ساعت شش عصر فرا رسد. آنگاه تلویزیون تازه رایج شده بود. اندیشهی فعالسازی تلویزیون به عنوان وسیلهی مهم رسانهیی در افغانستان در اوایل دههی پنجاه مطرح گردید. سردار محمد داوود نقش اساسی در ایجاد این رسانهی مهم بازی کرد. در سال ۱۳۵۶ زیرساختهای تخنیکی و جابهجایی دستگاه های بنیادی آن تکمیل گردید. در همان سال تلویزیون نشرات آزمایشی را برای یکساعت در روز آغاز کرد. در سال ۱۳۵۷ و کودتای نظامی که سبب تغییر رژیم سیاسی در کشور گردید، نورمحمد ترکی که رهبری دولت تازهتاسیس را به عهده داشت امتیاز تاسیس تلویزیون را در افغانستان را گروگانگیری کرد و آنرا در ۲۸ اسد سال ۱۳۵۷ که مصادف بود به روز استقلال افغانستان رسما افتتاح کرد. قابل یادآوریست که نقش دکتور عبدالرحیم نوین وزیر اطلاعات و فرهنگ کابینه نخستین دولت جمهوریت در افغانستان در ایجاد تلویزیون افغانستان اهمیت فراوان دارد.
کابل هنوز بوی آرامش میداد. در همه خانهها تلویزیون نیامده بود. کابلیان مردمان پولدار کم داشتند. تنها آنانی که پول زیاد داشتند، صاحب تلویزیون شده بودند. در آغاز تلویزیونهای سیاه و سفید به بازار آمد چون ارزانتر و قابل دسترس بود. سپس تلویزیونهای رنگه رایج گشت و به خانه های مردم راه پیدا کرد. شهرداری کابل در گوشه های مزدحم شهر تلویزیونها را میگذاشت و آنیکه توان خرید را نداشت به آنجا میرفت و از دیدن برنامه های تلویزیونی با چشمان حیرتزده لذت میبرد. اینکه تلویزیون پارچه های هنری و موسیقی پخش میکرد برای مردم قابل باور نبود. خوب بهیاد دارم یکی از اولین آهنگهای تلویزیونی از هنرمند سابقهدار کشور آقای حبیب شریف بود. در این آهنگ حبیب شریف با موهای بلند، پطلونی با پاچه های گشاده و پیراهنی با یخنهای پهن که خاصهی هنرمندان معروف آن روزگار بود ترانه «از خانه برایی و مگر زود درایی» را میسرایید. ترانه طوری تصویرپردازی شده که آقای شریف در کوتل سالنگ بالای جادهی قیرریزیشده راه میرود و با حرکات هنری توجه هر بیننده را جلب میکند. ما همه به صفحهی تلویزیون خیره میماندیم که چهگونه میشود همچو«شهکاری» را شاهد بود. نخستین ترانه های میهنی که از تلویزیون به نشر رسید گروهی از پسران و دختران جوان را نشان میداد که ریشه های پرچم افغانستان را در دست داشتند و به دور توغ آن میچرخیدند تا نماد وحدت ملی را به تصویر بکشد. هر چرخشی که به دور آن توغ ادا میشد، حس میهن، زادگاه، آزادی و پیشرفت را در وجود ما زبانه میکشید. سپس گویندگان تلویزیون روی صحنه آمدند که به حیرت همه افزون گردید. چگونه مگر ممکن بود که شما گویندهی خبر را در خانه های خود ببینید؟ اینکار غوغا بالا کرده بود. گویندگان با لباسهای اروپایی و رسمی از زنان و مردان، با ادبیات رسمی و نظاممند در صفحهی تلویزیونها ظاهر میشدند. انگار شما در برابر یک ملت نشستهاید و برای یک سرزمین سخن میرانید. چنین صحنهها حس عجیبی به انسان میبخشید. گویی با یک سلسله مباحث جدی درگیر هستید که نیاز به شنیدن ودیدنش دارید و نباید از آن به بیتفاوتی عبور کرد. این حس همه را به سکوت وا میداشت تا بزرگسالان خبرها را بشنوند. به تدریج برنامه های هنری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به تلویزیون راه باز کرد و نشرات یکساعته تلویزیونی تا دو، سه، چهار، شش و هشت ساعت در شبانهروز بالا گرفت. نشرات تلویزیون از ساعت شش عصر آغاز میشد و تا ساعت ده شب ادامه مییافت. سپس از ۱۰ تا ۱۲ شب رسید و آنگاه از ۴ عصر تا ۱۲ نیمه شبها ادامه مییافت. نشرات با برنامه های کودک آغاز میشد که کار عالی و فوقالعادهای بود. تلویزیون به کودکان از اهمیت مکتب، هنر، ادبیات و تربیت سالم خانوادگی برنامه پخش میکرد که بر زندگی خانواده ها تاثیرات خوبی بهجا میگذاشت. وقتی فیلم های انیمیشن که به نام کارتونی شهرت داشت، پخش میشد افکار و چشمان کودکان را نمیتوانستید از پرده تلویزیون به سوی دیگری معطوف کنید. گویا چشمان همهی کودکان حتا بزرگسالان به اکران تلویزیون دوخته و چسبیده بودند. به یاد دارم از اولین فیلم های انیمیشن به نام «کورلگول» فرانسوی به نمایش میرفت که با ترجمهی بسیار زیبا و شیرین، مهمانِ خانه های کودکان میشد. در این برنامه ها کودکان شعر و ترانه میخواندند و پارچه های زیبای هنری را ادا میکردند. سپس برنامه های اقتصادی و اجتماعی کارش را شروع میکرد. در این بخش، نشرات جالبی در باب اقتصاد، زراعت، صحت و بهداشت، فنآوری و توسعه، نقش دولت در ارایه خدمات و نقش قانون در جامعه برنامه های هفتهوار که هرکدام به نوبت تهیه میشد، به نشر میرسید. برنامه های خوب در باب زنان، دهقان، کارگر و جوانان در همین ساعات پخش میشدند که گیرا و دیدنی بودند. برنامه های زنان، به نقش زن در توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطالب آموزشی، مصاحبه ها و گزارشات تحقیقی پخش میکرد که زنان را هدف اصلی خود قرار میداد. برنامه های جوانان از آموزش، تربیت و پرورش، هنر، ورزش، میهنپرستی و عشق سخن میگفت که بسیار جالب و گیرا بودند. از ساعت هفت تا ساعت نه برنامه های خبری، سیاسی و تحلیلی نشر میگردید که دربرگیرنده دو بستهی خبری پشتو و فارسی-دری، تبصره و تحلیل بر خبر، گزارشهای خبری و میز های تحلیلی بود. در این دو ساعت تلویزیون به دستگاه تبلیغاتی دولت و قدرت حاکم تبدیل میشد. از رهبران سیاسی و برنامه های سیاسی گرفته تا نشر مجالس، سخنرانیها و گزارشهای ویژه را در بر میگرفت. بخش اخیر نشرات که بیشتر پس از ساعت نه شب آغاز میگردید به فرهنگ ویژه شده بود که برنامه های فوقالعاده زیبای چون مشعلداران هنر، هفت شهر هنر، آهنگهای رنگارنگ خارجی، موسیقی جدید، زیر آسمان نیلگون، مروری بر ادبیات نوین، خبر های هنری و ادبی، برنامه های شعر و ترانه، برنامه های تیاتر، پارچه های تمثیلی، نگاهی به طنز، گفتوشنود های ویژه هنری با هنرمندان جهان، انواع برنامه های هنری مردمی به زبانهای محلی، نگاه ژرف بر ادبیات گفتاری، شب شعر، ترازو طلایی، داستانهای کوتاه، موسیقی غزل، موسیقی کلاسیک و برنامه های تعلیمی هنری و ده ها برنامه جالب فرهنگی و ترویجی را در بر داشت. وقتی نشرات روزانه تلویزیون آغاز گردید، مردم دلبستهگی بیشتر به آن پیدا کردند. این برنامه ها روز های جمعه از ساعت ده تا دوازده و بعد ها از ۹ تا یک بعد ظهر رسیده بود. در این روزها تلویزیون با ارایهی یک بستهی کوتاه خبری تلاش میکرد بیشتر برنامه های سرگرمی پخش کند که بسیار خاطره انگیز بود. در این برنامه ها نقش برنامهی «ساعتی با شما» که آقای اسماعیل فروغی آنرا تهیه میکرد یا «قوطی عطار» که آنرا زنده یاد ظاهر هویدا و بعد ها اسد بدیع عزیز ارایه میکرد بسیار دلپذیر و زیبا بودند. همچنان کنسرتها و برنامه های تیاتر در این روز ها نشر میشد و بسیار دلنشین بودند. یکی از ویژگی های تلویزیون نوپای افغانستان را برنامه های هنری-آموزشی که برای تشویق علم و هنر در میان جوانان میساخت و به نام «پاسخ چیست» و «آزمونگاه ذهن» پیشکش میشد و هفته یکبار مجال نشر مییافت. در این برنامه ها مکاتب کشور به رقابت در آموزش و هنر میبرآمدند و بهترینهای خود را به جامعه معرفی میکردند. در این برنامه ها دختران و پسران به مسابقه دانایی میپرداختند و در تلاش آموزش میبرآمدند که به نظرم واقعا بینظیر بود. در برنامه های نقد ادبی که بیشتر توسط بانوی فرهیخته فریده انوری تهیه میشد، بهترین نویسندگان آن دوران به نقد آثار هنری میپرداختند و راه برای تخصصگرایی در ادبیات باز میشد. نقد ادبی تنها به نقد مفهومی و تخنیکی میپرداخت و به دلیل سانسور گسترده، از نقد فکری در اثر و نویسندهی آن خبری نبود. تلویزیون یک صحنهی بیرقیب برای تولید هنر در افغانستان بود. فیلم های جالبی بر داستانهای نویسندگان مطرح کشور ساخته میشد و هنر سینما و تیاتر جان میگرفت. تلویزیون توانسته بود تا با دو نهاد دیگر فرهنگی یعنی افغان فیلم و کابل تیاتر که بهنام کابل ننداری شهرت داشت همکاری خوبی به نمایش گذارد. به خوبی به یاد دارم که نمایشنامه های نویسندگان چون گویته، چخوف، شکسپیر، برشت، استاد عبدالغفور برشنا و ده ها نویسنده بزرگ توسط هنرمندان بانام تیاتر به زبانهای رسمی اجرا میگردید. تلویزیون صحنهی عالی برای رقابت موسیقی نیز بود. هیأت داوران در تلویزیون متشکل از استادان معروف موسیقی شکل گرفته بود که هیچ اثر، هیچ شعر و یا تصنیفی، هیچ آواز و هیچ شخصیتی که بدون معیار های هنری، از دهلیز تخصصی این هیأت داوران عبور نمیکرد. تلویزیون توانسته بود راه موسیقی را به کوچهی خرابات که مهد اصلی موسیقی کلاسیک و کابلی است باز نماید. این کار تلویزیون یکی از بهترین دستاوردهای هنری در کشور به حساب میآید. استادان بزرگ کوچهی خرابات به تلویزیون راه یافتند و موسیقی کلاسیک و غزل بیشتر در جامعه معرفی و ترویج گردید. در این زمینه نام استادان بزرگ چون استاد سرآهنگ، استاد هاشم، استاد رحیمبخش و استاد محمد عمر را میتوان نام برد که نقش و مقام بالایی در ترویج این شاخهی غنامند هنری در تلویزیون داشتند. مکتب جاودانیاد استاد قاسم یکی از شگرد هایی بود که در شکوفایی هنر در تلویزیون نقش بهسزایی داشت. یکی از کار های بزرگ را که تلویزیون نوپای افغانستان انجام داد تدویر برنامه های ویژه برای موسیقی محلی بود. یکی از این کار های بزرگ سازماندهی «دیره» های موسیقی محلی پشتو بود که بهترین هنرمندان زبان پشتو را در مجلس محلی موسیقی جمع میکرد و بهترین پارچه های هنری را پیشکش مینمود. در این زمینه نام سه هنرمند بزرگ که نقش اساسی داشتند استاد اولمیر، استاد زاخیل و استاد گلزمان فراموشناشدنی است. در این برنامهها از پتی های خوستی گرفته تا داستانهای جلالآبادی، از اتنهای پکتیا تا رقصهای محلی لغمان و نورستان و از موسیقی دلنشین لوگری گرفته تا دلنوازترین پارچه های هنری گردیزی و قندهاری، خاطرهانگیزترین پارچه های هنری به نشر میرسید. تلویزیون برنامههای ویژه برای موسیقی محلی هزارگی، ازبیکی، بلوچی، ترکمنی و دیگر خرده فرهنگها پخش میکرد که قابل قدردانی بود. از این رو بود که در این دورانِ شکوفایی فرهنگیِ تلویزیون در افغانستان، هنرمندان عزیز کشور نابترین پارچه های هنری را ثبت تاریخ موسیقی کشور سازند. بخش هنر و ادبیات تلویزیون با اتحادیه های نویسندگان و هنرمندان رابطهی عالی کار ی و هماهنگی را برقرار کرده بود که از آنطریق نویسندگان و هنرمندان کشور آثار بیبدیل خود را از طریق برنامههای تلویزیونی به خور جامعه میسپُردند. ادارهی تلویزیون وظیفه داشت از داشته های تابناک این نویسندگان و هنرمندان بزرگ افغانستان چون استاد باختری، دکتور لطیف ناظمی، رهنورد زریاب، دکتور اکرم عثمان، دکتور عبدالاحمد جاوید، دکتور رازق رویین، دکتور اسدالله حبیب، نصرالله حافظ، ببرک ارغند، استاد عبدالروف بینوا، سلیمان لایق، زرین انځور، عبدالمنان ملګری و سیدجان ملال و... برنامه های بینظیری تهیه کند که همیناکنون در آرشیف تلویزیون وجود دارد. به گونهی نمونه سلسلهای از آموزش موسیقی کلاسیک توسط استاد بزرگ سرآهنگ است که به گردانندگی استاد و پژوهشگر موسیقی استاد عبدالوهاب مددی صورت گرفت. یا نوشته ها و نقد های تابناک نویسندگان به زبان های فارسی و پشتو است که در لابلای برنامه های تحلیلی و تحقیقی ادبیات تلویزیون به نشر میرفت که اهمیت بالایی بر کار های آن میداد.
از لحاظ ساختاری نیز تلویزیون یک پیکر بادستوپای فعال بود. نشرات تلویزیون به بخش های هنری، ادبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دستهبندی شده بودند که هر بخش به مدیریتهای اجرایی درآمده بودند و توسط رییس تلویزیون رهبری میشدند. در هر بخش جدا از مسؤلین اجرایی کادرهای تخصصی همان بخش گماشته شده بودند که تخصص و مدیریت را یاری میرسانید. بخش اجرایی شامل امورات تخنیکی از جمله تصویر، صدا، ثبت، روشناپردازی، هماهنگی استدیوها، نشرات مستقیم و ادراهی زمانبندی نشر را عهدهمند بود. آنانیکه کار های تخصصی را ارایه میدادند در امور آثار آفرینشی مسؤلیت داشتند که معمولا، هنرمندان، شعرا، نویسندگان عرصه ارزیابی و نقد، طنز، فلمنامه نویسی و سناریونویسان بودند. این گروه در واقع دکترین فکری تلویزیون را بهنمایش میگذاشتند که جوهر تلویزیون نوپای افغانستان را میساخت. گروه دیگر که گردانندگان اجرایی تلویزیون بودند امورات اداری، بودجوی و زیرساختاری آنرا به عهده داشتند. در واقع بیروکراسی تلویزیون را اینها میچرخانیدند که نقش مهمی در یک ادارهی کارا و پویا دارد.
تلویزیون افغانستان دارای دستگاه های تولیدی با کیفیتی بود که در آغاز کشور جاپان نقش اساسی در پایهگذاری آن داشت. بعد ها شورویها برای تکمیل زیرساخت های تلویزیون نقش کلانی بازی کردند. جابهجایی سیستم ماهوارهیی شمشاد از طریق اسپوتنیک زمینه هماهنگی تخنیکی برنامه های تلویزیون را از کابل به ولایات فراهم میکرد و تلویزیون پا را فراختر گذاشته و به یک رسانهی ملی تبدیل میشد. تلویزیون افغانستان در حد کشور فقیر به نام افغانستان ظرفیت تولید در استدیوهای با ثبات و متحرک را داشت و میتوانست تا برون از ساختمان تلویزیون برنامه تهیه کند. تلویزیون افغانستان با استفاده از تکنولوژی پیشرفته ظرفیت پخش برنامه های زنده را از مراسم ملی و اجتماعی داشت که پیشرفت مهمی به حساب میآمد. به خوبی بهیاد دارم سال ۱۳۶۰ بود. خانوادهی من پیامی از برنامهی نوجوانان بدست آورد. در آنزمان مرا به عنوان نوجوان ممتاز به تلویزیون دعوت کردند. رفتنِ من به ادارهی تلویزیون دنیای نوباوهگی مرا دگرگون ساخت. وقتی به در دروازهی ورودی تلویزیون رسیدم نظم را حس کردم. دروازهبان لباس منظم در تن داشت و از آمدن من به ادارهی مربوط خبر داد. تهیهکننده برنامههای نوجوانان و جوانان بانوی فرهیخته، شاعر و نویسندهی زندهیاد حمیرا نگهت عزیز بود. وقتی او مرا از دروازهی ورودی به دفترش برای گفتشنود همراهی میکرد، من هنرمندان، گویندگان و تهیهکنندگان رادیو و تلوزیون را میدیدم که با لباسهای آراسته و نظم عالی مشغول کار بودند. آن تصاویر بر ذهنم اثر بالایی گذاشت و همیشه بهآن فکر میکردم و افتخار میکردم. بعد ها با بانوی فقید حمیرای نگهت در باره آن ملاقات بسیار صحبت و شوخی میکردیم. یادش گرامی باد.
یکی از بهترین سرگرمیهای تلویزیون پخش سریال های جالب خارجی بود که مردم با دلگرمی آنانرا دنبال میکردند. مردم از این طریق به زندگی کشور های اروپایی آشنا میشدند. شبهای جمعه فیلمهای هنری که اکثرا هندی بودند مهمان خانه های مردم میشد. این فیلمها که به زبانهای رسمی برگردان میشد، موسیقی هندی و زیبایی هنرمندان معروف بالیوود را به مردم نمایش میداد.
واقعیت اینست که تلویزیون افغانستان نقش مهمی در زندگی مردم کشور داشت. تلویزیون دریچه جدیدی برای توسعه فرهنگی و اجتماعی باز کرد. تلویزیون با خود، هنر و خبر جهان را به خانه های مردم میآورد و راه را برای جهانیشدن افغانستان بازتر میکرد. تلویزیون افغانستان سرگرمی، آموزش و پرورش را برای خانواده ها به ارمغان میآورد. زنان و مردان که در تلویزیون کار میکردند، بهترینهای مردم بودند و همه آنان را دوست میداشتند و حرمت میگذاشتند. گویندگان برنامه های تلویزیون، هنرمندان، مسؤولین و همه دستاندرکاران برنامه های تلویزیونی از میان بهترینهای جامعه برگزیده میشدند تا بهترین برنامه ها را برای مردم تهیه و فراهم نمایند.
با وجود اینهمه دستاورد و اثرگذاری، تلویزیون از عینک ایدئولوژی و قیچی سانسور قدرت های سیاسی در امان نبود. رژیم های حاکم تلاش میکردند بر تمام برنامه های تلویزیون نظارت کنند. از اینرو استخبارات بر تلویزیون چشم ناظر و دست درازی داشت. نخستین خبر باید از رهبران و حاکمیت سیاسی میبود. تبصره ها و تحلیلها باید منافع حاکمیت سیاسی را تبارز میدادند و منابع خبر، تبصره و تحلیل را منافع حاکمیت میساخت. از اینرو بود که تلویزیون زبان دروغها، مبالغه ها و رهبر تراشیهای عجیبی نیز بود. تلویزیون ۱۵ سال نخست عمرش را توسط دولت تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و بعدها حزب وطن به سنگینی نفس کشید و پس از آن توسط مجاهدین و گروه های اسلامگرا که با جوهر تلویزیون و نقش زنان در آن مخالف بودند، دست و پنجه نرم کرد. مردم از دیدن چهره های سیاسی و پرچمهای حزبی و ترانه های دنبالهدار سیاسی که بر هنرمندان تحمیل میشدند، خسته میگردیدند و منتظر میماندند تا یک برنامه فرهنگی و یا یک سرگرمی آنرا جبران کند. سانسور، نظارت و مداخلهی احزاب حاکم و دولت ایدیولوژیک بر برنامه های فرهنگی و ترویجی آنقدر بالا میگرفت که ما از هنرمندان بزرگی چون احمدظاهر کمترین اثر تلویزیونی داشته باشیم. اینکار سبب میشد که بهترین هنرمندان ما به شکل فرسایشی کشور را برای همیش ترک گویند.
هر قدریکه دامنه جنگ گسترش یافت، تلویزیون نیز جنگزدهتر میشد. نظامیان، رهبران حزبی و دولتی ساعتها با سخنرانیهای طولانی و تکراری توان و شکیبایی شنونده را میگرفتند. هنر جایش را به سیاست، ادبیات جایش را به سیاست و ژورنالیسم جایش را به سیاست خالی کرده بود. همهچیز تلوزیون سیاستزده شده بود. جنگ روز به روز آن زیباییهای تلویزیون را میبلعید و به جایش سیاست پخش میکرد. جنگ سرد به اوجش رسیده بود و تلوزیونی که جغرافیای سرگرمی و آرامش را پهن میکرد، به سرزمین جنگ و سیاست جا عوض کرده بود.
وقتی مجاهدین دولت را تصرف کردند، بلای دیگر بر تلویزیون افغانستان نازل گشت که تندروی اسلامگرایانه بود. قیچی سانسور حالا دولبه کار میکرد. از یکسو سیاست و از سوی دیگر مذهب چه بلایی که بر سر تلویزیون در افغانستان نیاورد. نخستین کاری که این بلا بر تلویزیون آورد، بلای مدیرتی بود. تمام ساختار تلویزیونی در آشوب این بلا در هم فروریخت و جای تخصص را اسلامگرایی و ساتور سانسور وحشتناک آن پر کرد. سپس نقش زنان را در این رسانهی مهم محدود کردند. مجاهدین به سان تالبان زنان را حذف نکردند ولی محدودیتهای زیادی بر آنها تحمیل کردند. حمله سومی بر هنر بود. موسیقی نخستین قربانی حمله مجاهدین به فرهنگ بود. موسیقی خاصهی مردان شد و زنان از اجرای زنده به حاشیه کشانیده شدند. به جای متخصصین ملا ها به امر و نهی پرداختند و اهانت بزرگی را بر نقش این رسانهی مهم در کشور تحمیل کردند. جنگ های داخلی شعلهور شدند و تلویزیون جایش را از یک نهاد پویای فرهنگی و ترویجی به یک ابزار جنگجویانهی مذهبی ایدئولوژیک سپرد. تا اینکه با آمدن تالبان گلیم تلوزیون به معنای رسانهی اجتماعی در افغانستان به کلی برچیده شد. پس از سرنگونی دور نخست تالبان تلاش برای احیای تلوزیون صورت گرفت. اما این رسانه دیگر هیچگاهی به اصل خود برنگشت و جای آن همیشه خالی شد.
به باور من تلویزیون نقش بارزی در فرهنگ سیاسی افغانستان داشت. آمدن تلویزیون در افغانستان یک انقلاب فکری را سبب شده بود. شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با تلویزیون به رویش و پرورش رسیدند. هنر، ادبیات و سیاست در تلویزیون گپ های اساسی را میگفتند. از اینرو سیاستمداران، هنرمندان و نویسندگان در چهار دههی اخیر مدیون تلویزیون هستند. اگر جنگ نمیبود ما یکی از بهترین تلویزیونهای منطقه را میداشتیم. ما در مدت کوتاه توانستیم بهترین برنامه های فرهنگی را در افغانستان ثبت تاریخ سازیم. چنین کاری بدون نقش تلویزیون ناممکن بود. از اینرو سیاست، هنر و ادبیات مدیون این رسانه ی ارزشمند است و باید این واقعیت تاریخی را ارج گذاشت. در دوران بیستسال، یعنی در میانهی دو دور حاکمیت تالبان تلویزیونهای زیادی در کشور شروع به فعالیت کردند ولی واقعیت اینست که تهداب و جانمایه همهی آنان بر میگردد به نخستین کارهای تلویزیونی در کشور که توسط بهترین فرزندان این سرزمین راه اندازی گردید.